حنا

ادبی

حنا

ادبی

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید

چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟

چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟

اما افسوس ...

هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره .

اری با تو هستم ...

با تویی که از کنارم گذشتی ...

و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت

همیشه بارانی است !؟

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی رضایی یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام
من که بارها همه این ها رو پرسیدم خودت جواب ندادی. حالا هم می پرسم
چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟

چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟

خوب حالا جواب بده.
منتظرم

کســری شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://q23.blogfa.com

آدم ها با همدیگر بلند صحبت می کنند ولی وقتی قلبشان به هم نزدیک می شود صدا ها آهسته می گردد؛ صداهای عشاق در حد نجوا ست و کمی جلوتر دیگر نیازی نیست حرفی بزنند تمام چیزی را که در دل دارند در نگاه همدیگر می خوانند .
شاید لازم باشد خودت برایم بگویی چه چیزی آسمان دلت را ابری کرده و خاطر عزیزت را می آزارد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد