-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 10:54
امروز پدری دخترش را برای نان فروخت امروز دختر 10 ساله ای مادر شد امروز دختری در ماشین شیشه دودی با پسری همخواب شد امروز پدری خشم بیرون را بر پشت همسر پریودش خالی کرد امروز دختری در التماس چشمانش در چهار دیوار زن شد امروز مادری در مقابل پسر سه ساله اش با مردی همخواب شد امروز عشق دختر باکره را با اسکناس سبز سنجیدند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 17:21
اگه می خوای بری برو از تو دوباره می گذرم نگاه به گریه هام نکن من از تو بی وفاترم تو اشتباه عمرمی که دیگه تکرار نمی شی این دفعه دیگه برنگرد تو واسه ما یار نمی شی نه غم می خوام نه خاطره فقط بزار رها بشم تو این غریبی نمی خوام مجنون قصه ها بشم از توی قصه هام برو دیگه تو فکر من نباش تموم کن این قائله رو نمک به زخم من نپاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 08:03
زندگی قصه تلخیست که ازآغازش بس که آزرده دلم چشم به پایان دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 07:55
گاه یک لبخند آنقدر عمیق می شود که گریه می کنم. گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی می کنم. گاه یک نگاه آنچنان سنگین است که چشمانم رهایش نمی کند. گاه یک عشق آنقدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 14:57
ایـــن آخـــرین بـارم بـــود! دیــگـــر احسـاسـم را برای کسی عریان نمیکنم . . . صــــداقــــت یعنــی . . . حمــاقــــــت! تنها چیزی که باید از زندگی آموخت تنها یک کلمه هست "میگـــــــــــــذرد" ولــــــــــــــی دق میــــــــــــدهد تا بگـــــــــــــــذرد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 10:26
وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 14:42
پاییز را دوست دارم چون فصل غم است غم را دوست دارم چون میوه دل است دل را دوست دارم چون تو را دوست دارم تو را دوست دارم بدون آنکه بدانم چرا؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 14:55
سکوت با فریادی خودکشی کرد هر چقدر ساکت تر باشی, بیشتر می توانی بشنوی .
-
فقر
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 09:45
فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 09:47
همیشه فکر کن دنیایی که تو در ان هستی شیشه ای است پس سعی نکن به طرف کسی سنگ پرتاپ کنی چون اولین جای که می شکند دنیای خودت است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 08:03
شده ام قصه نویس.... به یاد دارم روزی را که قلم در دستم نهادند و گفتند : بنویس... به یاد دارم روزهایی را که ورق پاره های عشق تو را سیاه کردم... به یاد دارم ساعاتی که دیوانه وار در پی تو گشتم و تو را ندیدم... به یاد دارم لحظاتی که تو می گفتی و من از این دنیا غافل می شدم... همه را به یاد دارم ... قصه ای می نویسم .دستانم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 07:55
« بسم رب الفاطمه سلام الله علیها » پیامبر سر از پا نمیشناسد - خدیجه حالش چندان مساعد نیست فرشتگان به خانه محمد ( ص ) آمده اند و مدام تسبیح خدا را میگویند و آنقدر نور از این خانه تشعشع میکند که نمیتوانی با چشمانت این خانه را بنگری مگر اینکه چشمانت را دریا کنی مریم ، آسیه و .. ، این زنان بهشتی به کمک خدیجه آمده اند وای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 10:22
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس ... هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم ... با تویی که از کنارم گذشتی ... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است !؟
-
خشکسالی و قحطی پیامد حتمی قضاوتهای ظالمانه
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 10:58
جرس: به گزارش منابع خبری جرس از تهران دکتر سید محمد صدر معاون عربی و آفریقایی وزارت امور خارجه در دوران اصلاحات به مناسبت ایام عزاداری سیدالشهداء (ع) در منزل خود مجلس ذکر مصیبت داشته است. آیت الله العظمی آقا موسی شبیری زنجانی مرجع محترم تقلید به اعتبار ارادتشان به پدر صاحب مجلس در این مجلس شرکت داشته اند. واعظ مجلس در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 08:46
تو از آیین انسانی چه میدانی ؟ اگر جان را خدا دادست چرا باید تو بستانی ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 14:51
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد . نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد . راهی نروم که بیراه باشد . خطی ننویسم که آزار دهد کسی را . یادم باشد که روز و روزگار خوش است . همه چیز روبراه و بر وفق مراد است و خوب تنها . . . . . دل ما . . . . دل . . . . . نیست !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 09:10
نه شعر بدادم رسید نه شروع دوباره خورشید تنها حضور ساده چشمانت مرا به اسمان پیوند می زند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 08:06
سلام مطلب زیر نهایت عشق رو میرسونه . . . خودتون بخونین : ۱۰۰۰ مرتبه ۹۰۰ جمله ی عاشق انه را روی ۸۰۰ جای مختلف به ۷۰۰ زبان و پیش ۶۰۰ نفر فریاد زدم! ۵۰۰ تای آن را در ۴۰۰ جمله گنجاندم و به ۳۰۰ زبان در ۲۰۰ برگ ترجمه کردم. ۱۰۰ تای آن را ۹۰ روز . . . روزی ۸۰ مرتبه برای تو خواندم! ۷۰ تای آن را آموختم و بیش از ۶۰ تای آنرا...
-
اسم من گم شده است
شنبه 8 آبانماه سال 1389 10:00
اسم من گم شده است توی دفترچه ی پر حجم زمان دیرگاهی است فراموش شدم. اسم من گم شده است لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها زیر آن بند غریب پشت انبوهی از آن شرط و شروط لای آن تبصره ها اسم من گم شده است در تریبون معلق شده سخت سکوت حق من گم شده است. زنگ انشاء کسی انگار نمی خواست معلم بشود شان من گم شده است شان من نیست بنالم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 15:03
به احترام زخمهایت سکوت کن سکوت بهترین اعتراض است معجزه می کند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 11:50
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا می توانی زیبا برقص
-
سال نو مبارک
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 16:17
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی این پیامی است که از دوست به یار آمده است ایامی می آیند تا بر شما مبارک شوند سال نو میشود، دریغ، دلمان تازه نشد، تن هر شاخهی بیبر، از برگ سبز میشود، اما تن ما از جور غم آزاد نشد، باز هم در حسرت پرواز، آسمان را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 10:02
کفشم پاره است ، ... به آسمان بگو ، نبارد ، ... اینجا زمستان است ، ... دلمان میخواهد با خدا برف بازی کنیم ، ...
-
سیاه و سفید
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 10:11
بوم نقاشی ای آن که خواستن ات نا ممکن ترین لحظه ی ِ حال ِ من است ببین چگونه تو را لمس می کنم بر بوم بی رنگ بی کسی هایم ببین چگونه به ازای همه دوستت دارمهایت یک خط آ بی کشیده ام به اندازه همه خوبیهایت یک خط زرد به ازای همه دلتنگیهای همیشگیم یک خط قرمز و به وسعت هجوم این ابرهای کاغذی, که از تو درهوای گلوم خیس می شوند یک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 15:52
دیِــــگر چه می خواهی برایت بنویسم ؟ کدامین واژه در پس حرفهایم ناگفته ماند که آن را برایت پر رنگ نکردم ؟ کدامین تصویر در ذهن تو تاریک بود ؟ بگو ... تا آنرا برایت نقاشی کنم . کاش می شد از صدای آوای سکوت عکس گرفت کاش می توانستم رنگ نور را در این سیاهی محو کنم کاش می توانستم حرمت واژه را بشکنم اما من محکومم به سکوت ! به...